سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : یکشنبه 91/3/28 | 11:27 صبح | نویسنده : محسن قادری

بهش تبریک میگم این بازی رو برد ، پیرم کرد این پیری رو توی شکستن کمرم خودم فهمیدم و زمانی احساس پیری کردم که دیروز همکارم بهم گفت شقیقه ت داره سفید میشه وقتی اینو گفت بغض گلومو گرفت اما خندیدم به خودم خندیدم به دلم خندیدم به جوونی نکردم خندیدم و باهاش خداحافظی کردم با جوونیم خداحافظی کردم . اینقدر دلم گرفت که نتونستم پشت میزم بشینم  و اومدم بیرون و زدم زیر گریه اما بی صدا گریه کردم بی صدا فریاد کردم و خودم و نفرین کردم و واسه خوشبختی اون دعا کردم .

دیگه چیزی از خدا نمیخوام چون هر ووقت هرچی ازش خواستم برعکسش اتفاق افتاد و به قول دوستم «خدا گر ز رحمت ببندد دری زحکمت گشاید در دیگری» اما من میگم «خدا گر ز حکمت ببندد دری ز رحمت زند قفل محکم تری بر در دیگری»

تولد پیرم و تبریک میگم

                  «نمونده از جوونیام نشونی   پیر شدم پیر تو ای جوونی»




تاریخ : سه شنبه 91/3/16 | 2:6 عصر | نویسنده : محسن قادری

تو این خونه هوایی نیست غروبایی که غمگینم

نفسی اگه بامن هست هوای توء تو سینم

خیالت با منه هرشب قفس میسازم از یادت

دلی که خونه از غصه ت هنوزم خیلی میخوادت

کسی جاتو نمیگیره هنوزم پای تو هستم

مث درهای این خونه چشامم رو همه بستم

تو نیستی و لبای من فقط عکست رو میبوسه

تو رو انقدر بوسیدم که عکست داره میپوسه

هنوزم خاطرات تو نمیذاره که تنها شم

من حتی بعد مرگم هم میتونم عاشقت باشم

هنوز هیچی مث چشمات منو از من نمیگیره

تو احساسی به من دادی که با دوری نمیمیره




تاریخ : سه شنبه 91/3/16 | 2:1 عصر | نویسنده : محسن قادری

حال خراب این روزات حسی شبیه پوچیه

گفتم که میره از لونش این پرنده کوچیه

گفتم نذار عمرتو پاش سرک کشیده میپره

پرنده خوشبختی نیست یه هوس زودگذره

نموندی پای قلبی که نبودنت مرگه براش

تن به فروختنم دادی حالا بشین پای سزاش

نفهمیدی برای من نبودنت قیامته

دیدی خیانت آخرش رسوایی و ندامته

دیدی که کوه رویاهات شکسته شد به دست دل

قصرقشنگ این خیال ویرون شدو نشست به گل

ازپس دل برنیومد اونکه نگاتو کند و برد

چشمای تو ازمن گذشت دلت ولی غصه میخورد

به قیمت محبتم طعنه زدی و پست شدی

جایی نموند برای عشق وقتی که پول پرست شدی

نفهمیدی که آخرش میرسی پای التماس

تو بازی نارو زدن برنده بودن اشتباس




تاریخ : یکشنبه 91/3/7 | 1:33 عصر | نویسنده : محسن قادری

نمیدونم این چندمین شبیه که بیدارم و این چندمین نخ سیگاره که داره به پای من دود میشه و میسوزه . همه خوابیدن حتی ساعتم ،،، نمیدونم ساعت چنده البته فرقی هم نداره واسم که 3 باشه یا 4 شب باشه یا روز هیچ چیزی واسم مهم نیست . دیگه به هیچکس اعتماد ندارم  تنها همدمم پاکت سیگارمه و دافتر شعرمو دلنوشته هام . دیگه توروهم نمیخوام تویی که الان داری با عشق جدید 90دیت خوش میگذرونی و من حتی تو خیالتم جایی ندارم.

تادیروز اگه کسی پشتت حرفی میزد تموم شهرو به آتیش میکشیدم اما امروز که این حقیقت باور نکردنی رو در موردت شنیدم حتی حاضر نیستم یک کبریت روشن کنم که ببینم کجایی؟؟؟!!! و تموم غصه م از اینه که چجور با دلم کنار بیام و واسه فراموش کردنت به چی عادت کنم؟؟؟

بازم مثل هرشب گوشیمو روشن میکنم و فال آهنگ میگیرم و امشب این آهنگ اومد« دلم زخمی دنیا بود خیال کردم دوا داری » چقدر ساده بودم که فکر میکردم تو با همه فرق داری .

نفرینت نمیکنم اما هیچوقت نمیبخشمت  نه به خاطر دلم به این خاطر که آدمایی مثل تو معنی عشق و عوض کردن امثال تو هروقت شهوتشون میچسبه زیر گلوشون میرن دنبال یکی تا خودشون و ارضاء کنن و اسمش و میذارن عشق بعد یه مدت هم مثل تقویمی که سر بهار عوض میشه طرف و میندازن دور و میرن سراغ یکی دیگه .

ازت متنفرم چون تو کاری با دلم کردی که فکرشم نمیکردم







  • فروش بک لینک | قالب وبلاگ | قالب وبلاگ