بهش تبریک میگم این بازی رو برد ، پیرم کرد این پیری رو توی شکستن کمرم خودم فهمیدم و زمانی احساس پیری کردم که دیروز همکارم بهم گفت شقیقه ت داره سفید میشه وقتی اینو گفت بغض گلومو گرفت اما خندیدم به خودم خندیدم به دلم خندیدم به جوونی نکردم خندیدم و باهاش خداحافظی کردم با جوونیم خداحافظی کردم . اینقدر دلم گرفت که نتونستم پشت میزم بشینم و اومدم بیرون و زدم زیر گریه اما بی صدا گریه کردم بی صدا فریاد کردم و خودم و نفرین کردم و واسه خوشبختی اون دعا کردم .
دیگه چیزی از خدا نمیخوام چون هر ووقت هرچی ازش خواستم برعکسش اتفاق افتاد و به قول دوستم «خدا گر ز رحمت ببندد دری زحکمت گشاید در دیگری» اما من میگم «خدا گر ز حکمت ببندد دری ز رحمت زند قفل محکم تری بر در دیگری»
تولد پیرم و تبریک میگم
«نمونده از جوونیام نشونی پیر شدم پیر تو ای جوونی»
.: Weblog Themes By Pichak :.