سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : شنبه 93/4/14 | 8:32 عصر | نویسنده : محسن قادری
نگام کن بی تو داغونم
هوای حس من سرده
غرورم باز لب تیغه
اینم دنیای یک مرده
همون مردی که از دستاش
نیازش رو نفهمیدی
به گرمای تو عادت داشت
ولی با سردی خندیدی
من از دنیای تو دورم
تو از احساس من خسته
ما هردو آخر خطیم
ته این راه بن بسته
من ، هرکاری از دستم برمیاد چون
روزای بد رفتن کنار سختیا برد
اونکه مرامشو گذاشت کسی تره خورد نکرد
تو کجای قصه ای آقا تختیا مرد
یکی که دودوتاش هیچ وقت چهارتا نمیشد
واسه چه کسایی چهار پایه میشد
که برن بالا آخرم بندازن چند
اگه درختم نبود بجاش سایه میشد
اون که از دنیا فقط تلخیشو چشید
همیشه میخوره چوب سادگیشو
نه از زیدی خیری برد نه از رفیقای دورش
ته جیب خالی بقل شیپیشای گلش
اینم یه جورشه زندگی با شیب تند
توئم واسه دیدن من حالا هذینه کن
هه ما هردوتامون کنار یه پنجره بودیم
من طلوعو میدیدم
تو قاب کثیفشو
 
میخوام خالی بشم از عشق
تو فکر کن بی تو آسونه
هوای چشم من صافه
ولی دلتنگ بارونه
پناهم بودیو رفتی
پناه اونیکی باشی
گمت کردم تو این رویا
تو قلب اونیکی جا شی
من از دنیای تو دورم
تو از احساس من خسته
ما هردو آخر خطیم
ته این راه بن بسته
تموم زندگیم اینه
خیالت از سرم دوره
یه مردم میشکنه بغضش
یه وقتایی که مجبوره 
یه گوشه خیره بازم قفل فندک
یه خنده مصنوعی یه شاهو دلقک
یه خیال پوچ رو فاز فردایی که نشد
یه ذهن خسته زندگی زیر غلطک
یکیو خواستیم طرف آبجی همه شد
من بد بودم تو ببخش زیادو کمشو
همچی بده وقتی از کسی خبری نیست
من درد داشتم رفیقم تو خوشی خفه شد
همیشه خواستم شاد باشن همه
چه حاج خانوم چه اونکه داداشه گلمه
هرکی دلو شکوند گفتم فدا سرش
تو خودت بودی رفیق اینا تاثیر خودمه
اون از عشقی که با آدم مایه داره پرید
مارو نشناخت چون سوار یه آهنه دو دره
وقتی با قرص آرام بخش عصبی تر شیم
اونوقت خیلی چیزا آروم مخت میکوبه یه سره



تاریخ : شنبه 93/4/14 | 8:25 عصر | نویسنده : محسن قادری

فاز برگشتن نگیر برو نمون بیشتر

من پیر شدم با تو دیگه جوون نیستم

آخه یادت میاد خیلی حساس بودی

حتی رو تیپ و قیافم دیگه من اون نیستم

 

صبحا از خواب پا میشم فقط سیگار صبحونم

یه چایی تلخ تو کف نگاه تو بودم

من بیمار تو بودم منو جواب کردی

ببین نیستی دوباره از یه دیوانه سرودم

یه روزی تو دلت یه جایی داشتم

واسه درد و دلات کم نمیذاشتم

یه روزی واسه من دلت می لرزید

اگه دور میشدم بی من میترسی

حالا غصه هامو بغل میگیرم

دیگه سراغ هیچ عشقی نمیرم

با این کاری که با دلم تو کردی

همه آرزوهاش دارن میمیرن

یه دل میگه چشامو ببندم روش

یه دل میگه بیخیال بخندم زود

که میگذره یه روزی فراموش میشه

کدومشو میگی اون فقط یه سردرد بود

که می رفت رو اعصاب یه بی بندو بسات

که هرچی میگفت بازم می خورد به تضاد طبقاتی

ما پایین شهر بگو تو کجاهاشی  عجب !

با اینکه خوب میدونم هرزه تر از این حرفا بودی

گفتی میخوام از هم دیگه جدا باشیم

نه حرفی حدیثی نه استخاره

واسه برگشتنت این حس و با یه

دل پر و جیب خالی دارم اربده میکشم

من مثل تو نیستم بخوام هردفعه دیده شم

تو دور همی البته دور همی که نه

خودت میدونی چی میگم پس نیا نزدیک من

که سگ تر از این حرفام همون روانیم

زیاد دور نشدم ازت من همین حوالیم

میگن رابطه تون مثه فیلم تایتانیک شد

من تو کف سریال روزگار جوانیم

کاری کردی دلم داغون شه امشب

بازم اسم تورو آروم نوشتم

تو قلبی که یه روز عشق تو جون داشت

آخه یه عمره از تو جون گرفتم




تاریخ : جمعه 93/3/9 | 10:24 عصر | نویسنده : محسن قادری

سلام لیلا خانوم حالت چطوره
خوشی، سرزنده ای، نابی هنوزم
هنوز از عطر مجنون مست می شی
با قرص ماه می خوابی هنوزم

چشات وقتی تب بارون می گیره
هنوز قرآنُ روی سر می ذاری
دلت وقتی می گیره لیلا خانوم
کدوم سمت بیابون رهسپاری

خدا خیلی دوسِت داشت لیلا خانوم
که از آیندم اسمت رو قلم زد
خدا می گفت مجنون شَم تمومه
خدا خوش قوله لیلا، زد، بدم زد

دلم خیلی گرفته لیلا خانوم
قد حرفایی که هیچ وقت نگفتم
چشام نزدیک و دور و تار میبینه
گوشام سنگین شده بس که شنفتم

صدام از کوک افتاده گرفته
سرم سنگینه از فکرای بی خود
یه وقتایی به هم می ریخت حالم
ولی هیچ موقع اینقد بد نمی شد

خدا خیلی دوسِت داشت لیلا خانوم
که از آیندم اسمت رو قلم زد
خدا می گفت مجنون شَم تمومه
خدا خوش قوله لیلا، زد، بدم زد




تاریخ : سه شنبه 93/3/6 | 9:37 عصر | نویسنده : محسن قادری

زندگی یک چمدان است که می آوریَش

بار و بندیل سبک می کنی و می بَریش

خودکشی مرگِ قشنگی که به آن دل بستم

دستِ کم هر دو سه شب سیر به فکرش هستم

گاه و بیگاه پُر از پنجره های خطرم

به سَرم می زند این مرتبه حتما بپرم

چمدان دستِ تو و ترس به چشمان من است

این غم انگیزترین حالتِ غمگین شدن است

بی تو با من با بدن لختِ خیابان چه کنم

با غم انگیزترین حالتِ تهران چه کنم

بی تو پَتیاره ی پاییز مرا می شکند

این شبِ وسوسه انگیز مرا می شکند

قبل رفتن دو سه خط فحش بده،داد بکش

هی تکانم بده،نفرین کن و فریاد بکش

قبل رفتن بگذار از تهِ دل آه شوم

طوری از ریشه بکِش ارّه که کوتاه شوم

مثل سیگار خطرناک ترین دودم باش

شعله آغوش کنم حضرت نمرودم باش

هر پسربچه که راهش به خیابانِ تو خورد

یک شبه مرد شد و یکّه به میدان زد و مُرد

من تو را دیدم و آرام به خاک افتادم

و از آن روز که در بندِ تواَم آزادم

چای داغی که دلم بود به دستت دادم

آنقَدَر سرد شدم از دهنت افتادم

می پرم دلهره کافیست،خدایا تو ببخش

خودکشی دست خودم نیست،خدایا تو ببخش




تاریخ : یکشنبه 92/12/18 | 11:5 صبح | نویسنده : محسن قادری

چیزت را به من نگو چیزت را به من نده
با پنجره  بخواب  ای سنگ جان من
من روی یاد تو که یله شده بر آسمان خط می کشم
با من تراوش روزانه ای ست که در نبود تو تکرار می شود
تقصیر خواب نیست تقدیر ما تصادفی ست که به هیچ نمی ارزد
اصلا من بعد اصلا من بد
 
گوشت روی گاز مشروب روی میز
ما چقدر غریبه شدیم که تو تحریک نمی شوی دیگر
سیگار می کشی و تنت زیر زیرپوش سفید توریت شناور است
هیچ چیزت را به من نگو  هیچ چیزت را به من نده لطفا
بگذار گمان گندم نگات در ذهن لهجه دار من
با شک به  هستی اجین شود
اصلا من بعد اصلن ما بد
 
اینجا که شعر هیچ غلطی نمی کند
من هم که مست




تاریخ : چهارشنبه 91/11/18 | 6:50 عصر | نویسنده : محسن قادری

کسی که از صدامیگفت به لب مهر سکوتم زد


مرابالای بالابرد ولی سنگ سقوطم زد


چه هاگفتند و نشنیدم بدی کردندو بخشیدم


به زیر تیغ اشکم ریخت ولی من باز خندیدم


سکوتم حرفها داردولی چشم و دهان بستم


ببین ای خوب دیروزی کجا بودم کجا هستم




تاریخ : چهارشنبه 91/11/18 | 10:49 صبح | نویسنده : محسن قادری

هزار فیلم اکران نشده در من سوخت

مثل

سینما رکس

آبادان




  • فروش بک لینک | قالب وبلاگ | قالب وبلاگ